بین هجومی از خفقان در سیاه چال
پیچیده باز صوت اذان در سیاه چال
درپشت ابر کینه ی ظلمت پرستها
خورشید کرده چهره نهان درسیاه چال
قلبی که قبله ی همه عشاق عالم است
افتاده است از ضربان در سیاه چال
ای ماه روزه دار خدا، با لبان تو
هر روزِ سال شد،رمضان درسیاه چال
دارد به حال وروز تو خون گریه میکند
زخمی که باز کرده دهان،درسیاه چال
لب تشنه بودی و سر تو داد میزدند
خولی وشمر وزجر وسنان در سیاه چال
چرخید با اصابت هرتازیانه ای
دور سرت زمین و زمان در سیاه چال
با اقتدا به حضرت مادر نماز را
این بارهم نشسته بخوان در سیاه چال
ما نان ز دستهای کریم تو میخوریم
گرد از عبای خود بتکان در سیاه چال
سهم دعای هرشب عجل وفاتی ات
شدغربت و سپردن جان درسیاه چال
- یکشنبه
- 17
- اسفند
- 1399
- ساعت
- 8:38
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
- شاعر:
-
مهدی کبیری
ارسال دیدگاه