یا موسی بن جعفر(ع)
مردی میان زندان، از درد ناله دارد
برخاک سرنهاده،مردانه جان سپارد
بگذشته سالیانی از حبس ظالمانه
جز میله ها و دیوار، او همدمی ندارد
دور است ازمدینه، باشد غریب بغداد
در غربتش سرش بر، زانوی غم گذارد
دلتنگ گشته بهر معصومه ورضایش
اندر فراق آنها، از دیده خون ببارد
لبهای او بسوزد از سوز زهر هارون
جد غریب وعطشان در یاد خود بیارد
بر دست وپای زنجیر، برگردنش بود غل
ازبهر روز مرگش، روزوشبش شمارد
حالا رسیده وقت، پرواز روح مولا
جسم نحیف خود را ، برخاک جا گذارد
امشب دل مریدش، روسوی کاظمین است
بذر عزای او را، در قلب خود بکارد
ای شیعه تسلیت گو، بر صاحب زمانت
او در عزای جدش، از دیده اشک بارد
شعر:اسماعیل تقوایی
- دوشنبه
- 18
- اسفند
- 1399
- ساعت
- 22:26
- نوشته شده توسط
- اسماعیل تقوائی
- شاعر:
-
اسماعیل تقوایی
ارسال دیدگاه