ای ماه جهان آرایم
امیددل شیدایم
به سربریده آمدی امشب به ویرانه
ویرانه شدامشب آباد
ازغصه دلم شدآزاد
سرتوچوشمع ودخترت گردیده پروانه
بابا بابا
بابابگوبامن دراین مدت کجابودی
گه برتنوروگه به روی نیزه هابودی
گاهی به دیر و گه به صندوق عدورفتی
گه پیش چشم عمه درطشت طلابودی
حالاکه شدی مهمانم
بنگردیدهٔ گریانم
توبگوکه باخوددخترت را میبری یانه
بی توزجهان سیرم من
ازدردوبلاپیرم من
توبگوکه شبهِ مادرت رامیبری یانه
بابا بابا
مخالف
بعدازتوای پدرم،بشکست ازغم بال وپرمن
تاگفتم اَینَ ابی دشمن باکین زدبرسرمن
بادست بسته شدم آواره درهرشهرودیار
آخراین خاک سیه درویرانه شدبسترمن
بنگربه تن بی جانم
سیلی شده آب ونانم
بخدادگراززندگانی خسته ام بابا
ازجوروجفای اعدا
جانم به لب آمدبابا
به قفس فتاده بلبل پربسته ام بابا
بابا بابا
جواب
ای مرغک نالان من
ای دخترگریان من
به سربریده آمدم امشب کنم یادت
توخسته زغمهایی
آرام دل بابایی
بخداکه امشب میکنم ازغصه آزادت
ای دل دارم
هرجاکه بودم نازنینم باشمابودم
اندرتنوراشقیاگرم دعابودم
درنیزه وطشت طلابس گریه هاکردم
هرجاکه بودم غرق افغان ونوابودم
امشب که شدم مهمانت
درکاشانه ی ویرانت
بخدازویرانه تورامن میبرم امشب
حالاکه زدنیاسیری
درکودکی ازغم پیری
دگرازعزاخانه تورامن میبرم امشب
ای دل دارم..
مخالف
ازداغ هجرپدر برچیده شدبال وپرتو
تاگفتی اَین اَبی،دشمن باکین زدبرسرتو
ازطعن وزخم زبان جان برلب گشتی ای،،گل من
یاباخود میبَرَمت یامیمانم اندربرِتو
ازکعب نی وهم سیلی
شدصورت ماهت نیلی
توسه ساله ای امااسیربندغمهایی
ای بسته ی زنجیرغم
افتاده به بحرِ ماتم
توبه روی نیلی گلعذارم شکل زهرایی
ای دل،دارم....
- سه شنبه
- 19
- اسفند
- 1399
- ساعت
- 22:29
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
محمدرضا محمدی (ناعم)
ارسال دیدگاه