• سه شنبه 15 آبان 03


بعثت پیامبر اکرم(ص) -(زمین به جهل مرکب اسیر بود وگرفتار...)

472

زمین به جهل مرکب اسیر بود و گرفتار
زمان نهان شده در شب شبی مخوف و شبی تار
تن زمانه پر از تب، ولی نبود پرستار
خلاصه شهر معذب از این سیاهی بسیار _


به سوی نور گریزان به فکر چاره‌ی خود بود
در آن سیاهی مطلق پیِ ستاره‌ی خود بود


ستاره‌ای که درخشید و‌ ماه مجلسمان شد
درخششی که سرآغاز راه یک جرَیان شد
زمین به لرزه درآمد زمان پر از هیجان شد
ستاره نور خدا بود در رسول عیان شد


خدا تشعشعی از نور خود نشان جهان داد
گلِ محمدی‌اش را برای خلق فرستاد


چه منّتی به سر اهل دین گذاشته اینک
برای خاتم هستی نگین گذاشته اینک
خدا اراده‌ی خود را بر این گذاشته اینک
و آخرین عَلمش را زمین گذاشته اینک


خدا نوشت: محمد! بخوان به نام خدایت
بخوان و سجده کن آن‌دم به احترام خدایت


به کام خشک بنوشان ز جرعه جرعه‌ی قرآن
لباس نور بپوشان به جسم این‌همه عریان
بشر درست کن آسان به دست سوره‌ی انسان
به دست عشق مسلمان بساز از دل سلمان


بخوان به "نون و قلم" دست جهل را تو قلم کن
محمدم! به تمام جهان معرفی‌ام کن


بگو خدای خطاپوش و چاره‌ساز جهانم
بگو که خالق جودم، بگو که خالق جانم
قسم به عشق! بگو که همیشه عاشقشانم
اگر از عالم و آدم کسی گرفت نشانم


علیست آینه‌ی من، نشانشان بده اورا
در او ودیعه نهادم تمام راز مگو را


بگو خلاصه‌ی قرآن، ملاک سنجش ایمان
بگو تجسم رضوان و رَوح و رحمت و ریحان
بگو نمونه‌ی انسان، بگو عیار مسلمان
بگو هرآنچه که گفتیم و گفته‌اند رسولان


خلاصه کرد خدا و علی از آب درآمد
و دین ز گوشه‌ی چشم ابوتراب درآمد


بدان که هیچ پیمبر نمی‌رسد به نبوت
مگر به اذن علی، با قبول اصل ولایت
ولایت علوی بوده شرط اول بعثت
اگر نگویی از او، ناتمام مانده رسالت


برای اهل زمین از علی بخوان و صفاتش
بگو که خلق بداند علیست راه نجاتش


رسول، غرق خدا بود و مات و واله و مضطر
علی رسید همان‌دم، نشست پیش پیمبر
علیست خیره به احمد، رسول خیره به حیدر
علی دو دست نبی را گرفت و گفت برادر!


بگیر دست مرا یاعلی بگو نبی‌الله
حساب کن روی من، از شروع تا تهِ این راه

  • چهارشنبه
  • 20
  • اسفند
  • 1399
  • ساعت
  • 17:8
  • نوشته شده توسط
  • طاهره سادات مدرسی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران