شمس و قمر سایه ای ز روی محمد
مشگ ختن آیه ای ز موی محمد
خلق نفرموده حق ز اول خلقت
هیچ کسی را به خلق و خوی محمد
شاد بود هر دلی به ذکر حبیبی
من همه شادم به گفتگوی محمد
چون که سر آرم ز خاک تیره زنم گام
صبح قیامت به جستجوی محمد
خضر که مرهون فیض عمر ابد شد
کرده گلویی تر از سبوی محمد
چشمه حیوان هر آن که راست تمنی
گو بنشیند به خاک کوی محمد
" ناظر" افسرده دل به روز قیامت
چشم رجا دوخته به سوی محمد
بار الها مریز در صف محشر
آبرویش را به آبروی محمد
- پنج شنبه
- 21
- اسفند
- 1399
- ساعت
- 13:4
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
ناشناس ؟؟؟
ارسال دیدگاه