می سوزم و نمانده مرا راه دیگری
آری فرشته ام که ندارم دگر پری
سنگین شده عبور نفس های خسته ام
انگار بین سینه ی من رفته خنجری
من می چشم مقابل ابروی زخم تو
بی رحمی و جسارت دست ستمگری
ما را به نام خارجیان سنگ می زنن
حتّی اگر که آیه ی قرآن بیاوری
قرمز طلوع کرده ای از مشرق تنور
این جا نبوده است مگر جای بهتری؟
***
دلتنگ عطر زخمی پیراهن توام
خورشید آسمان من ای عشق مادری!
شاعر:علیرضا لک
- دوشنبه
- 27
- آذر
- 1391
- ساعت
- 14:1
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه