اي گلگون كفن
اي خونين بدن
اي خفته به خاك
با من گو سخن
هر جا كشاندنم در هر منزل
رأس تو هر كجا شمعِ محفل
يابن الزهرا (4)
در بازارِ شام
از بالاي بام
بر روي سرم
آتش شد مدام
هستم كنارِ تو اي پاره تن
قدم خميده از جورِ دشمن
يابن الزهرا (4)
زينب در برت
بنگر خواهرت
دارم اين فغان
واي از دخترت
صد تازيانه از دشمن خوردم
مرگ رقيهات ديدم مُردم
يابن الزهرا (4)
شاعر : حسن فطرس
- دوشنبه
- 27
- آذر
- 1391
- ساعت
- 14:5
- نوشته شده توسط
- feiz
- شاعر:
-
حسن ثابت جو
ارسال دیدگاه