به تاخت می رود و از خزان خبر دارد
	به تاخت می رود انگار بارِ سر دارد
	گمان کنم که ز نعش پرنده آمده است
	و پای مرکب او را ببین که پر دارد
	تمام شادی دنیاست در دلش انگار
	میان کیسه ی خود تکّه های زر دارد
	مسیر کوفه و یک خانه و تنوری داغ
	تنور خانه ی او روضه اش خطر دارد
	دعا کنیم که زهرا ندیده باشد و بعد
	کسی بیاید و درب از تنور بر دارد
	شاعر:سید محمد حسینی
- دوشنبه
- 27
- آذر
- 1391
- ساعت
- 14:17
- نوشته شده توسط
- یحیی

 
                 
                 
  
   
  
  
  
  
  
  
                                 
                                 
                                 
                                 
                                 
                                
 
     
     
     
     
                
                
ارسال دیدگاه