تا شعلۀ هجران تو خاموش کنم
بر آتش دل ز صبر، سرپوش کنم
بسیار بکوشیدم و نتوانستم
یک لحظه غم تو را فراموش کنم
ای کاش، دمی دهد امانم این اشک
تا نقش تو را به دیده منقوش کنم
آخر چه شود، شبی به خوابم آیی
تا جام محبت تو را نوش کنم
بنشینی و در برت، مرا بنشانی
تا زمزمۀ نوازشت گوش کنم
گر بار دگر مرا در آغوش کشی
صد بوسه بر آن دست و بر و دوش کنم
سجادۀ تو، که میدهد بوی تو را
برگیرم و بوسم و در آغوش کنم
چون درد فراق تو، ز حد درگذرد
زین عطر تو قلب خویش، مدهوش کنم
از حملۀ غارت به دلم آتش هاست
این داغ، عیان، ز لاله ای گوش کنم
گویند به من، یتیمِ غارت زده ام
زآن چشمۀ چشم خویش پر جوش کنم
دیگر اگر ای پدر نخواهی برگشت
برخیزم و پیکرم سیه پوش کنم؟
این داغ حسین، جاودان است «حسان»
هرگز نتوان به اشک، خاموش کنم
شاعر:حبیب الله چابچیان
- پنج شنبه
- 30
- آذر
- 1391
- ساعت
- 5:56
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه