داد دستان ملائک قلم و دفتر را
بعد جوشاند به فردوس برین، کوثر را
خواست هاتف به تناوب بنویسد یا عشق
جبرئیل آمد و گسترد برایش پر را
باید از ظرف زمین لیقه و جوهر می ساخت
شست با عطر گلاب نفسش قمصر را
تربتی از طرف کرببلا آوردند
تا نوشتند مقامات علی اکبر را
از گُل اشک کمی آب مهیا کردند
کام ما را ز شراب لب او وا کردند
می وزد از سحر ِ هر شب او بادِ بهشت
می شود زنده به یاد لب او یاد بهشت
از ازل چشم خدا صحنهء زیبایی را
مستند کرد به چشمش که شد ایجادِ بهشت
کمی از منظرهء صورت خود را پوشاند
که درآورد ز هجران خودش دادِ بهشت
بر لب هرچه بهشتی است فقط ناد علی است
و یقیناً که بُود ناد علی ناد ِ بهشت
شکرلله حسینی شدنم حیدری است
برکت عمر و جوانیم علی اکبری است
از عقیق دهنت لعل مکیدن چه خوش است
از مربّای لبت شهد چشیدن چه خوش است
ای که انگور طلب کرده ای از چشم حسین
خوشه انگور ز چشمان تو چیدن چه خوش است
چشم ها ظرفیت دیدنتان را چو نداشت،
اتفاقاً همه گفتیم شنیدن چه خوش است
چه نیازی به طبیب و به دوا و به شفا
تو اگر خواسته ای درد کشیدن چه خوش است
من گدا زاده، تو شهزاده علی اکبر عشق
من اویسم که تویی حضرت پیغمبر عشق
خلق کردند ز انفاس تو شب بوها را
بار دادند ز اشکت همهء جوها را
در جنان فاطمه چون گیسویتان را می بافت
گره بر زلف تو می زد سر گیسوها را
سفره ات پهن شد و از شب اول دیدیم
که جدا کرده علی سهم علی گوها را
روی گهواره دستان پدر خوابیدی
تا بیارند برای تو پر قوها را
آمدی و همه افلاک، عریضه شده است
ای اذان گوی حرم وقت فریضه شده است
آسمان ریخت به هم در شب روءیا شدنت
سوخت چشمان کویر از تب دریا شدنت
مادرت دور سرت مجمر اسفند گرفت
تا که چشمت نزند قصه ء لیلا شدنت
ای امید شب و روز دل ارباب حسین
آرزویش شده آقا شدنت پا شدنت
نذر لیلاست از آن روز که شیرت داد
پارکاب علم حضرت سقا شدنت
باده از دست خدا ای صنم مست بگیر
ماه هم شانهء عباس، علم دست بگیر
ای به ارباب کرم، از همه کس نائب تر
خاک بوسی تو از نان شبم واجب تر
به قد و قامت رعنات قسم غیر خودت
به حسین بن علی نیست کسی راغب تر
غیر عباس ندیدیم کسی را و نشد
اسدالله به اندازه تو غالب تر
بگذار آب بپاشند دم رفتن تو
که تویی طالب و زنهای حرم طالب تر
ماه شب های کویری پدر آهسته
ای عصای دم پیری پدر آهسته
ای که ابروی تو محراب عبادت شده است
جلوه ای کن که ببینند قیامت شده است
به ضریح لب تو بوسه زنان گفت حسین
شکرلله که توفیق زیارت شده است
می کشد شانه به مو می کشد آهی ز دلش
که به رخساره ات ای ماه حسادت شده است
هر طرف می نگرد جسم تو را می بیند
و تمام بدنت را که چه غارت شده است
به زمین خوردن تو دردسری بوده علی
به حرم بردن تو دردسری بوده علی
- پنج شنبه
- 5
- فروردین
- 1400
- ساعت
- 0:16
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
- شاعر:
-
رضا دین پرور
ارسال دیدگاه