چه خبر از صفای عسگریین
دل گرفته برای عسگریین
چه خبر از شکوه گنبد او
از دو گلدسته های عسگریین
چه خبر از ضریح و کاشی ها
مرقد دل ربای عسگریین
مانده از سُر من رای گویا
تلّی از خاک جای عسگریین
همه گریند با امام زمان
در غم روضه های عسگریین
آن بقیع و خرابی اش کم بود
شد اضافه عزای عسگریین
نه ز سرداب مانده آثاری
نه ز ایوان طلای عسگریین
می برم من شکایت این قوم
پیشگاه خدای عسگریین
روضه دارد وجب وجب خاکش
وای از کربلای عسگریین
نسل اینان ز نسل کوچه بود
شاهدم ناله های عسگریین
گر بگویم میان کوچه چه شد
در بیاید صدای عسگریین
فاطمه زیر دست و پا افتاد
گریه کن، مقتدای عسگریین
منتقم بهر انتقام بیا
یار درد آشنای عسگریین
شاعر:قاسم نعمتی
- یکشنبه
- 3
- دی
- 1391
- ساعت
- 5:44
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
قاسم نعمتی
ارسال دیدگاه