بند اول
رسیده کربلا حسین،خواهره بیقراره تو
با دله پُر رنج و مهن،افتاده رو مزاره تو
میگه خاطراته کوفه و شهره شام
دخترانت رو بردن تو ازدحام
وای از تازیانه و ضربه ی لگد
به زینبت داداش گفتند حرفه بد
داره یادم میاد،غارته خیمه گاه
یه عده نانجیب،یک زن بی پناه
عریان تو آفِتاب، افتاده بود تنت
دعوایی بود سره،غارته پیرهنت
واویلا،حسین،واویلا
بند دوم
همینجا بود حرومیا ، تو قتلگاه آوردنت
با شمشیر و با نیزه ها ، روی خاکا کشوندنت
وای از اون زمانی که دیده مادرت
ساربان بُرد انگشت و انگشترت
بعده کشتنت اومدن توی خیام
شکستن از ما حُرمت و احترام
دسته عدو دیدم ، چادر و معجرا
گوشواره ها رو بُرد ، سنانِ بی حیا
به زیره سُمِّ اَسب میرفت یه پیکری
آتیش گرفته بود دامنه دختری
واویلا،حسین،واویلا
بند سوم
کابوس هر شبم شده، جون دادنه رقیه ات
نگیر اَزم سُراغِشو،زینب میشه شرمنده ات
وای از کوچه های یهودیهای شام
به سره رقیه سنگ خورد از روبام
توی راه میزدنش با کعب نی
خیلی ترسیده بود توی بزم می
پاهای کوچیکش شده پُر آبله
سیلی زدن بهش ، خولی و حرمله
لُکنت زبون گرفت ، تو مجلس یزید
سَرت رودید توطشت،رنگه رُخِش پَرید
واویلا،حسین واویلا
- سه شنبه
- 10
- فروردین
- 1400
- ساعت
- 22:6
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
الیاس محمدشاهی
ارسال دیدگاه