پیچید نامت با نسیم صبح در گوشم
روشن شد از خورشیدِ رویت چشم خاموشم
وقتی شنیدم قصههایی از غمِ عشقت،
دیدم تمام غصههایم شد فراموشم
ای روضهات آغاز دلتنگی آدم، آه!
پایان ندارد غربتِ آهنگِ چاووشم
_ کی زائر زلف پریشان توام؟... گفتی:
آن دم که مثل باد باشی مست و مدهوشم
شبهای جمعه در جهان عطر بهشت توست
ای کاش میدیدم ضریحت را در آغوشم
_ پای پیاده، اربعینت... میرسم آیا؟!
سنگینیِ بار گناهان است بر دوشم...
با شورِ شیرینت، میان موکبی کوچک
دور از عراقت در فراقت چای مینوشم...
- پنج شنبه
- 24
- شهریور
- 1401
- ساعت
- 16:23
- نوشته شده توسط
- احسان مشفق
- شاعر:
-
ناشناس ؟؟؟
ارسال دیدگاه