ای روی تو رشک ماه تابان
وی دست تو یار بی پناهان
ای وارثِ تیغِ اَشجع الناس
وی غیرتِ بیکرانه عباس
عالم متحیّر از وفایت
کَس پا ننهاده جای پایت
باعشق چگونه زیستی تو
اندر عجبم که کیستی تو؟
در دام ولا گهی اسیری
گاهی به جهانیان امیری
در سَجده تَجلّی نمازی
در غزوه یَلی و سرفرازی
عبدی و زصالحان فرا تر
برعشق ز عالم آشنا تر
کس نیست نگوید آفرینت
انوار خداست در جَبینت
این نکته نشانِ پایهءتوست
خورشید به زیر سایهء توست
زآن روز که برتو دل ببستم
مجنونم و می نخورده مستم
تا زنده به صحن روزگارم
دست ازتو و عشق برندارم
تو آن مَه معرفت سرشتی
با خون به لوای حق نوشتی
من وارث قطب عالمین ام
مست از میِ ساغرِ حسین ام
- پنج شنبه
- 12
- فروردین
- 1400
- ساعت
- 11:51
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
سید تقی سیفی اردبیلی
ارسال دیدگاه