طلوعی هست آیا بعد از این شام گرفتاری ؟
بهاری نیست پشت این زمستان های تکراری؟
زمین گم کرده جانش را بهار بی کرانش را
زمان آیا حساب جمعه های هجر را داری؟
من آن کنعانی ام که در هوای دیدن یوسف
تمام عمر تن دادم به هر چه کوچ اجباری
یقین دارم که می آیی پس از شب های بی خوابی
یقین دارم که می بینم تو را ای صبح بیداری
یمن در جنگ می سوزد ، کماکان قدس در حبس و...
...زمانه پر شده از فتنه و قحطیّ و بیماری
جهانی رنج می بیند قدم رنجه کنی روزی
قدم بر چشم های بی قرار کعبه بگذاری
امام صلح ادرکنی ، اباصالح نگاهی کن
به الطاف شما داریم ما امّید بسیاری
تو خیلی مهربان هستی همان ابر بهاری که
ندارد هیچ فرقی دشت و اقیانوس ، می باری
شما را دور می بینیم ، با اینکه همین جایی
میان کوچه های شهر یا در بین بازاری
امام منتظَر هستی منم آن منتظِر هستم
که جز چشم انتظاری بر میآمد کاش از او کاری
سحرخیز مدینه می رسی و شهر می بیند
به یاد مادر پهلو شکسته یاس می کاری
تمام آرزویم شد تمام عشق برگردد
امام صبح آدینه امام عشق برگردد
- سه شنبه
- 17
- فروردین
- 1400
- ساعت
- 18:56
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
- شاعر:
-
اسماعیل شبرنگ
ارسال دیدگاه