شعر شاعر فقط غزل شده است
مشکل عشق تا که حل شده است
شعله ور ميشود خدا را شكر
آتش دل كه مشتعل شده است
ماه شور است و روز عاشورا
كربلا عرصه ي عمل شده است
عشق را بنگريد و عاشق را
از چه بر خويش بي محل شده است؟
كيست اين سينه چاك عرصه ي حُسن؟
مست جام مي ازل شده است
اين جوان كيست چابك و چالاك؟
واله از وَقر او جبََل شده است
از غضب سرخ گشته چشمانش
تيغ ابروي او اجل شده است
صورتش ماهپاره را مانَد
مشتري بر رخش زُحل شده است
بسته بر سر عمامه ي سبزي
وه چه زيبا و بي بدل شده است
سيزده ساله است و پير خِرد
عشق و ايثار او مثل شده است
دشت ميلرزد از صلابت او
زير پايش خطِ گُسل شده است
گرچه بر تن زره نپوشيده
ليك آماده ی جدل شده است
باز مانده است بند نعلينش
بس كه مشتاق لم يزل شده است
كاش امام حسن در اينجا بود
كه ببيند پسر چه يل شده است
قاسم است اين جوان كه در كامش
مرگ، شيرين تر از عسل شده است
گو «بشیر»ا ز روز عاشورا
شعر شاعر فقط غزل شده است
- سه شنبه
- 17
- فروردین
- 1400
- ساعت
- 19:20
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
سیدبشیر حسینی میانجی
ارسال دیدگاه