کمی آرامتر عزیز عمو
بند نعلینهای تو باز است
اینکه «احلی من العسل » گفتی
تازه آغاز راه پرواز است
تازه داماد بر سرت امروز
جای گل تکه سنگ می ریزند
اگر از اسب خود زمین بخوری
بر سرت بی درنگ می ریزند
یک کُلاخود و یک زره بردار
خیل دشمن سواره در راه است
نعل کوب سپاه ابن زیاد
نیتش قربة الی ا.. است
راه را بر تنفست بسته
لخته خونهای در گلو مانده
پای خود بر زمین نکش قاسم
داغ تو بر دل عمو مانده
با چه چیزی کشیده اند اینها
این همه نقش ماه بر بدنت
که نفسهات میکند خس خس
من فدای نفس نفس زدنت
شاعر : سید حسن رستگار
- جمعه
- 7
- مهر
- 1396
- ساعت
- 9:52
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
سید حسن رستگار
ارسال دیدگاه