سرد و سنگین ابرها را سوگوار آورده اند
شرحه شرحه ماجرایی ناگوار آورده اند
بازهم یک زخم کهنه ماجرای خیر و شر
افتضاحی فاش را مردم به بار آورده اند
خاک و خاکستر نشانده بر دل تقویم ها
سینه هایی نصف جان را داغ دار آورده اند
درد در جانها نمی گنجد، قیامت می کند
خون و آتش را به صحن نیزه زار آورده اند
تیغ بر خورشید و بر انوار مشرق می زنند
کورهایی سنگ دل، شب های تار آورده اند
در سپاه کفر، قرآن را به خون آلوده اند
لکّه ی ننگ بزرگی یادگار آورده اند
نینوا در نینوا گویی جهنم پیش روست
ذوالجناح غرق خون را بی سوار آورده اند
اشک می بارد پیاپی چشم عالم ناگزیر
روی نیزه هاتفی را سر به دار آورده اند
بغض و خون در سینه های پاره پاره یخ زده
چهره های کوفیان را شرمسار آورده اند
رنگ و رویی زرد بر ماه محرم مانده است
چشم ها را داغ دار و زار زار آورده اند
ازگلو ی دشت و صحرا آب خوش پایین نرفت
ناله های العطش از جویبار آورده اند
دل تهی کرده تمام آسمان ها و زمین
سر به روی نیزه و نی آشکار آورده اند
محتشم ها را به میدان می کشد این سوگ و غم
کس نمی فهمد چه ها بر روزگار آورده اند
کوچ باید کرد از این مردم نفرین شده
دسته دسته سارها را خاکسار آورده اند
گردو خاک تیره ی دل را نمی شوید زمان
ماه خون آلود را جای بهار آورده اند
شاعر: سید مهدی نژاد هاشمی
- دوشنبه
- 4
- دی
- 1391
- ساعت
- 12:35
- نوشته شده توسط
- feiz
ارسال دیدگاه