اى آن که تو در شأن و شرافت شب قدرى!
زهرایى و در بُرج جلالت مه بدرى
اى دخت نبى، کفو على، مادر سادات
بر مدح تو الکن بُود الفاظ و عبارات
گنجايش قدر تو ندارد همه ادراک
بهر تو و طاها و على آمده لولاک
هر جا که بُوَد نام تو و نام محمّد
وارد نشود فقر برآن خانه مؤبّد
هر کس که محبّ تو شود نيک سرشت است
هر خانه که نام تو در آن هست بهشت است
مرضيّه و راضيّه و زهرا و بتولى
در صورت و در سيرتِ خود همچو رسولى
يافاطمه در نام تو اين جمله عيان است
عشّاق تو از آتش دوزخ در امان است
هرسيب دهد بوى تو، تو بوى جنان را
هر لحظه کند تازه شميمت دل وجان را
بر دست تو زد بوسه و بوييد پيمبر
حقّا که بُود نام تو پُر عطر ز عنبر
حيران کند عشق ات بشر و جنّ و ملک را
انوار رُخت خيره کند چشم فلک را
اى قبلۀ آفاق و مه و خور و کواکب
بر نور هلال رمضان نور تو غالب
تو مايۀ مقبولى هر صوم و صلاتى
سرچشمۀ فيض و برکات و حسناتى
بهرِ تو عطا کرده چنان مرتبه خالق
واجب شده طاعت ز تو بر جمله خلايق
حبّ تو، به احباب دهد سود فراوان
از جمله دم مرگ و صف محشر و ميزان
اى دُرّ درخشندۀ دُرج يمِ عصمت!
وى نفس نفيسِ نبوى، نور نبوّت
آن کيست که بر عشق تو بيمار نباشد؟
همشأن تو جز حيدر کرّار نباشد
اى دختر دُردانه و فرزانۀ طاها!
آخر تو چه کردى که شدى امّ ابيها
آن سيّدِ ما در شب ميلاد تو فرمود:
«گر مرد بُدى فاطمه بى شک نبى بود»
- یکشنبه
- 22
- فروردین
- 1400
- ساعت
- 21:57
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
سیدبشیر حسینی میانجی
ارسال دیدگاه