کسی که طی کند ساعت به ساعت
مسیر عشق را با استقامت
رسد بر کوی جانان در نهایت
قلم! بنویس شعری با ظرافت
به تکرار و به ایما و اشارت
بهاری هست بر هر چیز، دانی
جوانی هم بهار زندگانی
برایت حرف دارم آسمانی
پیام پیر بشنو، در جوانی
عبادت کن عبادت کن عبادت
اگر داری به روز حشر، باور
پدر را باش دائم یار و یاور
که واجب کرده است خلاق داور
رضای حق اگر خواهی، ز مادر
اطاعت کن اطاعت کن اطاعت
چو ابراهیمِ حق، بردار تیشه
شود تا بُت شکستن بر تو پیشه
بِکَن بتهای نفست را ز ریشه
قوانین الهی را همیشه
رعایت کن رعایت کن رعایت
اگر خواهی به جسمت جان بگیری
اگر خواهی لب خندان بگیری
اگر خواهی هم این، هم آن بگیری
اگر خواهی سر و سامان بگیری
قانعت کن قناعت کن قناعت
شده کعبه بنا از سنگ و از گل
قدم بردار تو بر حلّ مشکل
اگر خواهی شوی در عمر، مُقبل
به جای کعبهی گِل، کعبهی دل
زیارت کن زیارت کن زیارت
ندارد فرق پیری یا جوانی
به یارت سر بزن اما نهانی
به شکر لحظههای زندگانی
ز بیماران هر اندازه توانی
عیادت کن عیادت کن عیادت
جهان با نور حق گشته منور
نما خود را منور هم معطر
اگر هستی به آئین پیمبر
به مظلومان عالم مثل حیدر
حمایت کن حمایت کن حمایت
الا ای خواهر با علم و ایمان!
کنیز خواهر شاه شهیدان!
میان کوچه بازار و خیابان
چو زینب از حجابت با دل و جان
صیانت کن صیانت کن صیانت
شنیدی که خلایق هرچه لایق
سحرگه سیر کن اندر حدائق
ببینی صد نشان از لطف خالق
وضو با اشک میچسبد به عاشق
عنایت کن عنایت کن عنایت
شده ورد زبانم "یا ابالفضل!"
غلام آستانم یا ابالفضل!
عنایت کن جوانم یا ابالفضل!
گدای ناتوانم یا ابالفضل!
کرامت کن کرامت کن کرامت
ندارم بر غلامی هم لیاقت
گنهکارم بدم ای با سخاوت!
تو خواهی کرد بر خوبان شفاعت
به من هم جانِ زینب در قیامت
شفاعت کن شفاعت کن شفاعت
به لطف حق، به عشق تو دچارم
تو را از کودکیّام دوست دارم
همین عشق تو باشد افتخارم
طبیبا! من مریض عشق یارم
طبابت کن طبابت کن طبابت
نمانده در دل ما تاب و طاقت
نشد بر ما فراغت از فراقت
فراقت کُشت ما را در نهایت
بیا مهدی! تو با آن قدّ و قامت
قیامت کن قیامت کن قیامت
به رهرو رهنما بایست در ره
چنان که در شب تاریک هم مه
برای عاشقان، مهدی بُوَد شه
"بشیر"ا باش اوّل خادم آن گه
سیادت کن سیادت کن سیادت
- دوشنبه
- 23
- فروردین
- 1400
- ساعت
- 15:8
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
سیدبشیر حسینی میانجی
ارسال دیدگاه