یار ما شانه به هر زلف پریشان زد و رفت 
با دلی پاک قدم در ره جانان زد و رفت 
همّت و حشمت سردار سلیمانی بین 
پشت پا بر همهی ملک سلیمان زد و رفت 
خوب فهمید که داعش ز کجا میخورد آب
تیشه بر ریشهی آن لشکر شیطان زد و رفت 
دشمن از طرز نگاهش همه جا لرزان بود 
به خط و نقشهی دونان خط بطلان زد و رفت 
تربیت کرده هزاران نفر از جنس خودش 
غوطه در چشمهی عرفانی سلمان زد و رفت 
حاج قاسم” شده عنوان خبرهای جهان 
سیلی سخت به روی عربستان زد و رفت 
پدر بچّه یتیمان شهیدان شده بود 
بوسهها بر سر و سیمای یتیمان زد و رفت 
در شب جمعه دعایش به اجابت که رسید، 
دل به دریای پر از آتش و طوفان زد و رفت 
در فراقش همهی امّت اسلام گریست 
دم به دم دم ز مسلمانی و قرآن زد و رفت 
شد جدا از بدنش دست کریمانه او 
دست بر دامن سقّای لبعطشان زد و رفت 
چون کبوتر نجف و کرب و بلا را پیمود 
بال و پر در حرم شاه خراسان زد و رفت 
در غمش سوخت دل سیّد علی خامنهای 
داغ ماتم به دل امّت ایران زد و رفت 
قول صائب” چقَدَر حُسن خِتام است `بشیر”! 
(آه از این شمع که آتش به شبستان زد و رفت) 
                    
                    
                
                - دوشنبه
- 23
- فروردین
- 1400
- ساعت
- 15:31
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
- 
                            سیدبشیر حسینی میانجی

 
                 
                 
                
                 
  
   
  
  
  
  
  
  
                                 
                                 
                                 
                                 
                                 
                                
 
     
     
     
     
                
                
ارسال دیدگاه