شود عاشور به پا از هنر دامن او
زینبیت شکفد از چمن گلشن او
مورد خشم خداوند بود دشمن او
حب او حب شکور است بگو یازهرا
خضر لب تشنهء یک جرعه مینای رخش
یوسفانند به صحرا پی سودای رخش
جلوه ای دیده چو موسی ز تجلای رخش
در به در عازم طور است بگو یا زهرا
ذکر او در دل ما تازه کند غیرت را
غیرت حیدریان مات کند ذلت را
شیعه از فاطمه آموخته حریت را
شیعه بی باک و غیور است بگو یازهرا
- سه شنبه
- 24
- فروردین
- 1400
- ساعت
- 16:29
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
وفا منافی اردبیلی
ارسال دیدگاه