زهر جفا نیلی نموده پیکر من
یعنی رسیده لحظه های آخر من
در بین حجره بر خودم می پیچم از درد
این چه بلایی بود آمد بر سر من
چشمم نمی بیند، زمین خوردم دوباره
این ضعف بسیارم شده درد سر من
درد کمر آخر امانم را بریده
تازه شبیه تو شدم ای مادر من
از روضه های «تازیانه»، «میخ»، «سیلی»
آتش زبانه می کشد از باور من
با هر نفس خون جگر می ریزد از لب
آلاله می بارد کنار بستر من
شکر خدا این جا نبوده تا ببیند
این صحنه ی جان کندنم را خواهر من
تصویری از گودال و تلّ زینبیه
افتاده بین قاب چشمان تر من
شاعر : محمد فردوسی
- سه شنبه
- 5
- دی
- 1391
- ساعت
- 16:35
- نوشته شده توسط
- feiz
ارسال دیدگاه