قبلۀ جان من امامرضاست
دین و ایمان من امامرضاست
بیولایش ز مرده مردهترم
جان و جانان من امامرضاست
هرچه کردم تلاوت قرآن
روح قرآن من امامرضاست
چارصحنش بهشت هشت بهشت
خلد و رضوان من امامرضاست
نسخه و دارو و طبیبم اوست
درد و درمان من امامرضاست
خجلم از عنـایت و کرمش
که مرا راه داده در حرمش
او سیهرویی مرا دیده
به سیاهیم پرده پوشیده
به کسی چه که من گنهکارم
هرچه هستم رضا پسندیده
بوده اشک خجالتم بر رخ
او به اشکم ز لطف خندیده
دست او بر روی سرم بوده
مهر او در دلم درخشیده
گرچـه باشـد گناهِ بسیارم
هر کهام ثامنالحجج دارم
هرکه زین آستانه در بزند
نیست جایز در دگر بزند
ای خوش آن دل که بر زیارت او
سوی بابالجواد پر بزند
خوشتر آن مادحی که در حرمش
دم ز آل پیامبر بزند
زنگی ار رخ به خاک او شوید
نی عجب طعنه بر قمر بزند
کیست جز او که زائر خود را
از کرامت سهبار سر بزند؟
بیحساب است لطف و احسانش
پــدر و مــادرم بــه قربــانش
زائرینی که دور این حرماند
بین زوّار کربلا علماند
دردمندان کز او شفا گیرند
آسمانیدل و مسیحدماند
همه عالم اگر شوند گدا
پیش لطف و عطاش باز کماند
میهمانان این امام رئوف
غرق دریای رحمت و کرماند
دوستانش ستارگان زمین
زائرینش چو کعبه محترماند
کعبه با آن جلال، سنگ و گِل است
این حـرم مسجـدالحرامِ دل است
یک جهان دل مقیم خاک درش
لحظهلحظه کرامت دگرش
این جگرپارۀ رسول خداست
به چه تقصیر پاره شد جگرش
هیچکس جز خدا نمیداند
که چه آمد امام ما به سرش
بر گل روی او به جای گلاب
ریخت اشک دو دیدۀ پسرش
دل بسوزد برای آن پسری
که نگه کرد و داد جان پدرش
ناله از پـردۀ جگـر میکرد
گریه بر غربت پدر میکرد
پدر از سوز زهر پرمیزد
نالهاش بر جگر شرر میزد
هم پدر آه میکشید از دل
هم پسر ناله از جگر میزد
هم پدر چشم خویش را میبست
هم پسر دست غم به سر میزد
دیدنی بود لحظهای که پدر
بوسه بر عارض پسر میزد
دیده گریان و حجره دربسته
سینه سـوزان و نالـه آهسته
در غم آن ولیّ سبحانی
ریخت خون، چشم هر خراسانی
پای تابوت او به سینه زدند
خواهرانه؛ زنان نوغانی
همه با اشک دیده میکردند
جای معصومهاش گلافشانی
حیف! با دست دوستان در خاک
شد نهان آن جهان نورانی
عاقبت داد جان و راحت شد
میهمان غریب زندانی
هر دلی قطعهای ز تربت اوست
اشک «میثم» نثار غربت اوست
شاعر : غلامرضا سازگار
- سه شنبه
- 5
- دی
- 1391
- ساعت
- 17:22
- نوشته شده توسط
- feiz
ارسال دیدگاه