انگور می دهند که قربانی ات کنند
لازم نکرده دعوت مهمانی ات کنند
صدها رواق در جگرت زهر باز کرد
می خواستند آینه بندانی ات کنند
هر شب تو بر غریبی خود گریه می کنی
مردم اگر چه سجده ی سلطانی ات کنند
تو نو به نو برای خودت گریه می کنی
در صحن کهنه گر چه چراغانی ات کنند
وقتی خدا غریبی ما را نگاه کرد
فرمود تا حسین خراسانی ات کنند
زن های طوس مثل زنان بنی اسد
جمعند تا عزای پریشانی ات کنند
معصومه را به همرهی خود کشانده ای
تا قبله گاه زینب ایرانی ات کنند
شاعر : محمد سرابی
- سه شنبه
- 5
- دی
- 1391
- ساعت
- 17:29
- نوشته شده توسط
- feiz
ارسال دیدگاه