بابا، ببین تو این سن کم
چقد بهم پیله کرد،موهامو از پُشت کِشید
بابا،لگد به پهلوم کوبید
دختر تو شد غمین،ببین که قدم خمید
بابا،ببین با سیلي و مُشت
دستاي سنگین زجر،رو صورتم جا گذاشت
بابا، وقتي تو رفتي رو ني
شمر حرومي اومد، رو چادرم پا گذاشت
بابا، تو راه با چشم پُر آب
سَرِ بریدتو من ، تو دست خولي دیدم
بابا،شهر شام و عذابش
تو مجلسِ شرابش، موهاتو خوني دیدم
بابا،گُل سَرم رو بُردند
اسم عمو رو بُردم،بجوري سیلي خوردم
بابا ، تازیونه از اَشرار
زخم زبون ز مردم،بي هیچ دلیلي خوردم
بابا،دلم پُر از گلایس
دختر تو سه سالس،شدم شبیه زهرا
بابا،پاهام پُر از آبله
خوندم نماز نافله،میون دشت و صحرا
بابا،ببین که چي کشیدم
از همه دل بُریدم ،به جز عذاب ندیدم
بابا،گوشه ي این خرابه
تا که صدات کردم،کتک جا جواب شنیدم
- پنج شنبه
- 26
- فروردین
- 1400
- ساعت
- 20:35
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
عباس شعرباف
ارسال دیدگاه