مدینه! بی تو شب من سحر نمی گردد
شب فراق از این تیره تر نمی گردد
مدینه! شب همه شب با ستاره های صبور
بگو که شام غریبان سحر نمی گردد
مدینه! تشنه وصل توأم، ولی چه کنم
نهال آرزویم، بارور نمی گردد
مدینه! از همه نخل های تشنه بپرس
مگر کسی که سفر رفت برنمی گردد؟
مدینه! سکه به نامم زدند و نیست شبی
که دست و دامنم از اشک تر نمی گردد
مدینه! سینه من تنگ شد در این غربت
چرا مدار فلک تند تر نمی گردد؟
مدینه! گوشه غربت چه عالمی دارد
کسی ز راز دلم با خبر نمی گردد
مدینه! در عجبم من که خوشه انگور
چرا ز سوز دلم شعله ور نمی گردد؟
شاعر : محمد جواد غفورزاده
- سه شنبه
- 5
- دی
- 1391
- ساعت
- 18:46
- نوشته شده توسط
- feiz
ارسال دیدگاه