شراره های زهر
وجودمو می سوزونه
خیلی حالم بده
خیلی دلم پریشونه
کجایی صادقم
دیگه بابات نمی مونه
اتیش زهرکین
توی سینه م شعله وره
همش حس میکنم
که مادرم پشت دره
میاد بالاسرم
این نفسای اخره
هنگامه ی عطش
تولحظه ی شهادتین
وقتی دلم شد از
ناله هاغرق شور وشین
اومد یادم لبه
جدعطشان من حسین(ع)
حسین اقام اقام حسین اقام اقام
یادم اومد که من
میون دشت کربلا
یادم میاد غروبی
که بود اسمش عاشورا
پاهام برهنه بود
می دویدم بابچه ها
یادم میاد ازون
خاطراتی که بدگذشت
یاد عموم که رفت
به علقمه و برنگشت
یا د سه ساله ای
که تو خرابه درگذشت
یادم میاد ازون
شامی ها وقوم یهود
یادم میاد ازون
بدنهایی که شدکبود
یادم میاد ازون
سرهایی که رو نیزه بود
حسین اقام اقام حسین اقام اقام
- دوشنبه
- 30
- فروردین
- 1400
- ساعت
- 22:40
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
مجید مراد زاده
ارسال دیدگاه