یاد داری شروع مهمانی
در مناجات مان چه می گفتیم؟
درد و دل عاشقانه می کردیم
بین حالاتمان چه می گفتیم؟
آمدم ای کریم بخشنده
سر و کارم به کوی تو افتاد
باز هم بر مشام این بنده
مژده عطر و بوی تو افتاد
بارِ من را کسی نمی خواهد
تو بیا حاصلم ندیده بخر
از من بی پناه درمانده
این دلِ بارِ غم کشیده بخر
آمدم با کمال نومیدی
مثل هر سال سوی این درگاه
دیدم اما کریم هست و کریم
کوه را می خرد به یک پر کاه
جامۀ معصیت ز جانم کَند
جامه ای از لباس نورم داد
تشنه بودم، تشنه رحمت
جرعه ای از مِی طهورم داد
شاعر:حسن علیپور
- چهارشنبه
- 6
- دی
- 1391
- ساعت
- 15:12
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه