اي پادشه خوبان داد از غم تنهائي
دل بي تو به جان آمد وقتست كه باز آئي
در آرزوي رويت بنشسته به هر راهي
صد زاهد و صد عابد سرگشته سودائي
مشتاقي و مهجوري دور از تو چنانم كرد
كز دست نخواهد شد پايان شكيبائي
اي درد توام درمان در بستر ناكامي
وي ياد توام مونس در گوشه تنهائي
فكر خود و راي خود در امر تو كي گنجد
كفراست در اين وادي خود بيني و خود رائي
در دائره فرمان ما نقطه تسليميم
لطف آنچه توانديشي حكم آنچه تو فرماني
گستاخي و پر گوئي تا چند كني اي فيض
بگذار تو از اين وادي تن ده به شكيبائي
- دوشنبه
- 6
- اردیبهشت
- 1400
- ساعت
- 2:19
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
- شاعر:
-
فیض کاشانی
ارسال دیدگاه