تو هم تنهام گُذاشتي رفتي بابا
حالا من موندمو این سیلِ غمها
هنوز تُو سینه دارم داغ مادر
ندارم دل خوشي دیگه به دُنیا
نمیشه که ، باورم هنوز
سایه ي تو ، نیست روي سَرم
تو که بودي ، هم برام پدر
هم مث مادرم
دل خوشیم این ، بود کنارمي
ولي چه زود ، رفتي از پیشم
پهنه هنوز ، بسترت بابا
میزنه آتیشم
یادمه چار سالم بود
رفت مادر از کنارم
توأم که رفتي حالا
خزون شُده بهارم
آهُ واویلا ، آهُ واویلا
میباره مثلِ بارون اشک چشمام
عذابم میده این کابوس شبهام
به کِي مارو سپردي رفتي بابا
شروع شد تازه حالا درد و غمهام
از حالا من ، فکر کربلام
که میمونم ، از حسین جُدا
سخته برا من ، تَحمّله
رأس رو نیزه ها
سخته ببینم ، یه روزي که
بین دو تا ، نَهر آب بابا
با لب تشنه ، سَر از حسین
میبرن از قفا
زینب تو کجاو
غریبیو اِسارت
بازارِ کوفه و شام
یَهودیو جِسارت
آهُ واویلا ، آهُ واویلا
- پنج شنبه
- 9
- اردیبهشت
- 1400
- ساعت
- 0:24
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
- شاعر:
-
عباس شعرباف
ارسال دیدگاه