ای که مدیون توهستی تا به آخر از قِدَم
رهروی گم کرده راهم ،یک ندایی ای صَنَم
ای که با ذکرت دل آرامش بگیرد هر دمی
بار اللها کن عنایت مرهمی نِه بر دلم
ربّنا مملو گردان از محبت سینه ام
تا توانم صادقانه سجده ات را سر نهم
حُبّ دنیا کرده ریشه در وجودم ای عزیز
کن تُهی یا رب تو حُبَّش زین وجود ناقصم
در قلوب مُنکَسِر گفتی تو سُکنا میکنی
بار اللها اوفِ عَهدِک بین شکسته این دلم
هر دو کَفّینُ دو زانو و دو شصتم بر زمین
سر به سجده این نوا باشدسرودم دمبدم
یا غنیُّ یا غفورُ یا قویُّ یا مُجیر
رحمتی جانا تو را بر عزِّ والایت قسم
گشته مَقطوعُ الرَّجا عبدت الهی سیدی
یا اَمانَ الخائفین بر قهر و خشمت واقفم
دل به خوف و تن به لرز و فَم به عجزم معترف
عاصیم دل را به امّید سخایت بسته ام
ای که از رحم و عطایت هر دو عالم غرق سور
«ثاقبم» من دردمندم کن رهایم زین اِلَم
- پنج شنبه
- 9
- اردیبهشت
- 1400
- ساعت
- 16:33
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
کربلایی فخرالدین اسکندری
ارسال دیدگاه