در مناجات همانوقت که "لَن" داد به من
شکر کردم که کمی اذن سخن داد به من
لال بودم کمکم کرد صدایش بزنم
بیشتر از حد ظرفیت من داد به من
علنی معصیتش کردم و او باز گذشت
آبرو پیش بقیه علنا داد به من
گریه ام کم شده اما نمیوفتم از فیض
جای آن ناله ی مستانه زدن داد به من
رخ نشانم بدهد یا ندهد می آیم
مادرم رخصت دوری ز قرن داد به من
عبد این قافله بودم که مرا باخود برد..
گوشه ای دنج در این غار کهن داد به من
پنج تن منتشان بر سر من هست ولی
هرچه در زندگی ام هست حسن داد به من
کربلا برد مرا با رفقا برد مرا
هرچه خیر است حسین مطمئنا داد به من
زحمتش دادم و صد بار به من رحمت داد
بی کفن گرچه خودش ماند کفن داد به من
ساربان گفت که هرچند به او بد کردم..
او نرنجید عقیقی ز یمن داد به من
- جمعه
- 10
- اردیبهشت
- 1400
- ساعت
- 16:18
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
- شاعر:
-
سید پوریا هاشمی
ارسال دیدگاه