درِ خونهت یه گدای سرِراهی اومده
با دو دستِ خالی و با روسیاهی اومده
اون گدا که حالا از همه بریده
شهرو گشته تا درِ خونهت رسیده
بَده اما از تو جز خوبی ندیده
درو وا کن، درو وا کن
به گدات یه نیمنگا کن
منو این شبای رحمت، بیقرارِ کربلا کن
رو به قبلهم ولی انگار، توی بینالحرمینم
بذاروراستبگماصلاًخیلیدلتنگِحسینم
..................................
خدایی کردی و از من بندگی که ندیدی
دست خالیمو گرفتی و دلم رو خریدی
حالا که گدا رسیده سر به زیر و...
کولهباری که آوردم و بگیر و
از لبم نگیر دمِ «أنَا الفقیر»و
گله دارم گله دارم، گره افتاده به کارم
غرقِدرچاهگناهم، شدهسنگینکولهبارم
پُرِازعطشکهمیشم، پُرِ از یه قلب بیتاب
تشنه میشم و میفتم یاد ششماهۀ ارباب
- جمعه
- 10
- اردیبهشت
- 1400
- ساعت
- 21:6
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
- شاعر:
-
حمید رمی
ارسال دیدگاه