باور هیچ کسی نمیشه علی میون بستره
این شیرمرد بی رمق سردار بدر و خیبره
چقدر میلرزه دست و پاش این ناله های آخره
چشماشو بسته از دم میسوزه و میسازه
با اینکه رو به قبله است غرق راز و نیازه
از فرقش با نفس هاش، میریزه خون تازه
آقام آقام علی جان....
تو بستر افتاده علی، یاد مدینه میکنه
یاد یه دنیا خاطره تو شهر کینه میکنه
یاد همون لاله های رو زخم سینه میکنه...
افتاده یاد زهرا، وقتی تابوتشو ساخت
افتاده یاد کوچه تا خودش رو علی باخت
کی دیده که عباشو، به روی زهرا انداخت
آقام آقام علی جان....
- یکشنبه
- 12
- اردیبهشت
- 1400
- ساعت
- 16:0
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
ارسال دیدگاه