حیدر افتاد، روی سجاده امیر خیبر افتاد
آقامون علی یه باره با سر افتاد
دوباره حسن به یاد مادر افتاد
خون به پا شد، فرق مرتضی علی شکست وتا شد
زهرا تو عرش خدا صاحب عزا شد
مسجد کوفه؛ یه لحظه کربلا شد
تو شهر کوفه، شق القمر شد
مولای عالم بی بال و پر شد،
علی جانم
بعد سی سال، توی کوچه رد خون ریخته دوباره
دیگه بازوی علی توون نداره
واسه فاطمه اش فقط دل بیقراره
توی کوچه آقامون مواظبه
زینب نبینه که سرش شکسته و دلش حزینه
نکنه بیفته باز یاد مدینه
فزت و رب کعبه نواش بود
انگاری زهرا پیش چشاش بود
علی جانم علی جانم
سی ساله داره میسوزه مولا
با روضه های پهلوی زهرا
علی جانم؛ علی جانم
توی خونه زینب،
از غم پدر هی میره از حال
میبینه عبای بابا شده پامال
داره آماده میشه برای گودال
داد بیداد
با لب تشنه؛ سرش رو میبریدن
تنشو رو خاک صحرا میشیدن
انقده با اسب رو پیکرش دویدن
مادر رسیده بالای گودال
داره میبینه غوغای گودال
حسینم وای حسینم وای
وقتی بریدن تا حنجرش رو
بردن به غارت انگشترش رو
حسینم وای حسینم وای
مادرم نیست تکیه گاه محکمی دور وبرم نیست
- سه شنبه
- 14
- اردیبهشت
- 1400
- ساعت
- 15:21
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
ارسال دیدگاه