همچو اشکی به زمین خوردم و تکثیر شدم
سوی دریاچهی عفو تو سرازیر شدم
آسمان جای دلم بود خودم میدانم
معصیت کردم و اینگونه زمین گیر شدم
نفْس بال و پر پرواز مرا زخمی کرد
بی تو در خلوت پُر حادثه زنجیر شدم
رو زدم جز تو به هر بنده و بالا رفتم
مثل فواره زمین خوردم و تحقیر شدم
تشنهی جرعه ای از سفرهی یکرنگ توام
من از این سفرهی صد رنگِ گنه سیر شدم
دلم آلوده و بد بود ولی در شب قدر
«بعلیٍ بعلی» گفتم و تطهیر شدم
- چهارشنبه
- 15
- اردیبهشت
- 1400
- ساعت
- 1:57
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
- شاعر:
-
محمود یوسفی
ارسال دیدگاه