بند اول
ای پدر جان روی ماهت ازستمهالاله گون شد
بین سجده تیغ کینه با سر تو غرق خون شد
کن تماشا ای پدر جان
زینبت را دیده گریان
در کنار بستر تو
موی خود کرده پریشان
ای پدرجان ای پدرجان...
بنددوم
قاتلت با خنده خودقلب زینب را شرر زد
دخترت باشادیِ او هر دو دستش را به سرزد
اشک من گردیده جاری
می نمایم اش و زاری
او به من گوید ز کینه
تو دگر بابا نداری
ای پدرجان ای پدرجان...
بندسوم
کوچه های شهر کوفه گشته غمگین از غم تو
گرید اینجا اشک خونین آسمان در ماتم تو
میروی بابا شبانه
سوی مادر مخفیانه
از دل زینب دوباره
میکشد آتش زبانه
ای پدرجان ای پدرجان...
- چهارشنبه
- 15
- اردیبهشت
- 1400
- ساعت
- 3:49
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
- شاعر:
-
داود تیموری
ارسال دیدگاه