• پنج شنبه 1 آذر 03


مراسم قرآن به سر گرفتن ویژه شبهای قدر «شب بیست وسوم»، شیخ حسین انصاریان -(بالحسین الهی العفو...)

760

*قرآن رو مقابلِ صورتِ خجالت زده ی خودمون باز کنیم*
"اللّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِکِتابِکَ الْمُنْزَلِ وَمَا فِیهِ، وَ فِیهِ اسْمُکَ الاَکْبَرُ، وَ أَسْماؤُکَ الْحُسْنى، وَ مَا یُخافُ وَ یُرْجى أَنْ تَجْعَلَنِی مِنْ عُتَقائِکَ مِنَ النّارِ"
 *قرآن رو به عنوانِ خاکساری، فروتنی،پناه آوردن رویِ سر بگذارید*
"اللَّهُمَّ بِحَقِّ هَذَا الْقُرْآنِ وَ بِحَقِّ مَنْ أَرْسَلْتَهُ بِهِ وَ بِحَقِّ كُلِّ مُؤْمِنٍ مَدَحْتَهُ فِيهِ‏،وَ بِحَقِّكَ عَلَيْهِمْ فَلاَ أَحَدَ أَعْرَفُ بِحَقِّكَ مِنْكَ‏"
*خدارو به خودش قسم بدیم*
 "بِكَ يَا اللَّهُ...‏"
الهی "بِمُحَمَّدٍ"
*امشب،شبِ آخرِ شب های قدرِ،هر لطفی می خوای در حقِ ما کنی امشب لطف کن،می دونی فردا شب جایی نداریم بریم،خدایا با این مریضی بیشتر از این مارو کیفر نکن...*
الهی "بِعَلِيٍ..."
*اگه ما مرد و زن مدینه بودیم،کی جُرئت داشت دَرِ خونه ات رو آتیش بزنه؟کی جرئت داشت در به پهلوت بزنه...؟*
الهی "بِفاطِمَةَ"
الهی "بِالْحَسَنِ‏"
*ما نمی تونیم تو رو مثلِ زینب صدا بزنیم، یه نوعی صدات زده که در عالم ماندگار شده*
از حرم تا قتلگه زینب صدا می زد: حسین
دست و پا می زد حسین
الهی "بِالْحُسَيْنِ‏"
*همه ی شما می دونید،مَیِّت رو که تویِ قبر میذارن،بندِ کَفَنِش رو باز میکنن،زیرِ صورتش خاک می ریزن،صورت رو، رو به قبله قرار میدن،زین العابدین تو قبر مونده چیکار کنه،بدن سر نداره، گلویِ بریده رو، رو به قبله گذاشت*
الهی "بِعَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ"
الهی "بِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍ"
الهی "بِجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ"
*بابُ الحوائجِ موسی بن جعفر، خیلی از کَرَمِش تعجبی ندارم که روزهای آخر عُمر، تویِ غُل و زنجیر،به پروردگار گفت:این چند سالی که در زندان من زجر کشیدم،بلا کشیدم،شکنجه کشیدم،این و با شیعیانِ من معامله کن، در برابر  همه ی این رنج ها،شیعیانِ مارو بیامرز...*
الهی "بِمُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ"
*خادمی داشته حضرتِ رضا،مرحوم محدثِ قمی در کتاب فَوائدُ الرَّضَویَّه نوشتن،خادمی به نامِ میرمعین الدین اشرف،بسیار آدمِ پاک و خالص و نورانیِ بوده،میگه:یک شب خدمتم تموم شد،اومدم کشیک خونه،خوابیدم که نیمه ی شب بلند شم برای نماز شب،خوابم برد،تو عالم رؤیا می بینم دارم میرم بیرون برا وضو گرفتن، وارد صحن شدم،دیدم یه آقایی غرقِ نور،داره میاد،جمعی هم دنبالشن،چند نفر هم کُلنگ به دست دارن،رسیدن به قبری، فرمودن: قبر رو بِکَنید، جنازه ی این فاسد و پلید رو از صحن ببرید جایِ دیگه،این آدمِ حرام خوری بوده،جاش اینجا نیست، که یه مرتبه دیدم امامِ هشتم از حرم اومد بیرون،خیلی ادب کرد،عرض کرد: یا امیرالمؤمنین! درسته این آدمِ گنهکاری بوده،ولی دَمِ مُردنش وصیت کرد من رو ببرید تو صحنِ حضرتِ رضا دفن کنید،اگه میشه به من ببخشیدش،امیرالمؤمنین فرمود: قبر رو نَکَنید،پسرم اون رو به تو بخشیدم.خادم میگه: وحشت زده بیدار شدم،چندتا خادم رو بیدار کردم اومدم همون نقطه،دیدم یه قبرِ تازه است،امامِ هشتم ضمانت کرد.مگه میشه کسی که آهو رو ضمانت کرد،مارو ضمانت نکنه،امشب پیشِ خدا ضامنِ ما هم بشو...*
* الهی    " بِعَلِيِّ بْنِ مُوسَى‏"
الهی    " بِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍ‏"
الهی   "بِعَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ"
الهی   " بِالْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍ‏"
*یا صاحب الزمان! می دونیم از ما دلگیری،شیعه ی خوبی برات نبودیم، از دستِ ما خیلی رنجیده شدی و غصه خوردی،این رو به حساب بیچارگیِ ما بذار..*
الهی "  بِالْحُجَّةِ"

  • چهارشنبه
  • 15
  • اردیبهشت
  • 1400
  • ساعت
  • 16:44
  • نوشته شده توسط
  • طاهره سادات مدرسی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید


حجم فایل 10.15 MB
تعداد بازپخش 11
تاریخ بارگذاری چهارشنبه 15 اردیبهشت 1400 12:18

ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران