• پنج شنبه 1 آذر 03

 سید پوریا هاشمی

مناجات باخدا در شب قدر، امام حسین(ع) گودال قتلگاه -(آمدم سرزده بی حرف و سخن...)

2130
7

آمدم سرزده بی حرف و سخن
خسته ام خسته ز آلوده شدن
به بزرگیت نظر کن نه به من
من شکستم دل تو! تو نشکن

تو بزرگی و حقیرم العفو!
باز تحویل بگیرم العفو!

یخ فروشم که یخم آب شده
بنده ات بنده ی ناباب شده
با هوی و هوسش خواب شده
سخت شرمنده ارباب شده

پشت کردم به حسین خام شدم
باعث گریه ی اقام شدم

هیچکس دورو برم نیست که نیست
فکر توبه به سرم نیست که نیست
اشک و حال سحرم نیست که نیست
توشه بهر سفرم نیست که نیست

خرج نفْسم شده کل عَملم
میدود پشت سر من اَجلم

وای بر دور ز قرآن شدنم
وای بر بی سرو سامان شدنم
از عطای تو گریزان شدنم
معصیت بود و پریشان شدنم

چکمه بر‌دوش خود آویخته ام
بغلم کن که به هم‌ریخته ام..

گرچه آلوده و رسوا هستم
نوکر فضه و اسما هستم
نجفی هستم و بالا هستم
شیعه‌ی حضرت مولا هستم

حضرت بنده نواز است علی
بخدا روح نماز است علی

#شب_قدر است بها می‌خواهم 
درد کافیست دوا مي خواهم 
رزق یکسال بُکا می‌خواهم 
کربلا با رفقا می‌خواهم 

تو بگو تا که ازین غم چه کنم؟
من هوایی حُسینم چه کنم؟

آن حسین که غم آبش دادند
آب میخواست عذابش دادند
 با کف و سوت جوابش دادند
رویِ سرنیزه که تابش دادند...

خبرش رفت به خیمه، ای داد..
مادرش دست به پهلو افتاد..

یوسف من ! وسط گودالی
من بمیرم چقدر مینالی!
نیزه باران شدی و بی حالی
تاج روی سر من! پامالی!

مِهر من را به رویت می‌بندند 
دست و پا می‌زنی و می‌خندند 

آبرودار قبیله ست! نزن
با عصا برتنش ای مست نزن
پلک خودرا که دگر بست! نزن
بی وضو بر بدنش دست مزن

این تن ذبح شده جان من است
چادرم هست نگو بی کفن است

  • چهارشنبه
  • 15
  • اردیبهشت
  • 1400
  • ساعت
  • 17:7
  • نوشته شده توسط
  • طاهره سادات مدرسی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران