این سفره افطار نیست این سفرهی روضه اس
آب خوش نمیره پائین از گلوی هیچکس
خونوادگی گریه میکنیم دم اذون مغرب
تشنه بودی گرسنه بودی چه سفرهایی چه افطاری
پُره غمِ اذون مغرب.....
دم اذون آسمونم تیره شد و تار شد
دم اذون خانوادش راهی بازار شد
آه از این اذون مغرب....
●این سفرهی افطار نیست سفرهی ࢪقیہ است
رزق و روزیمون همیشه دست این سہ سالست
■خونوادگی گریه میکنیم خونہ میشہ خرابه
تشنه بودُ و گرسنه بودُچه سفرهای چه افطاࢪی
غذا که نیست دیگه عذابہ
آه از اون شبِ خرابہ...
یهو پرید سَرُ که دید بچه به هق هق افتاد
تو بغلش سَرُ گرفت ࢪقیہ دیگه جون داد
آه از اون شبِ خرابہ.....
- چهارشنبه
- 15
- اردیبهشت
- 1400
- ساعت
- 21:44
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
ارسال دیدگاه