همه ی دشت جز سراب نبود
باوجود فرات آب نبود
به هوای حسین ساکت بود
خبری اصلا از رباب نبود
همه گفتند بچه خوابیده
تو نگو مرده بود! خواب نبود!
صورت کوچکش ورم کرده
کاش شب بود آفتاب نبود
حکم شد سوی لشگرش ببرند
حکم رب بود بی حساب نبود
همه باهم بلند خندیدند..
خواهش شاه بی جواب نبود
وسط خطبه تیرشان آمد
احتیاجی به این شتاب نبود
یک نفر هم نگفت بی انصاف
کشتن طفل که ثواب نبود
از چه پشت لبش چنین سرخ است؟
کودکی موقع خضاب نبود
کاش وقت غروب پشت حرم
نیزه دنبال آن جناب نبود
- دوشنبه
- 20
- اردیبهشت
- 1400
- ساعت
- 15:20
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
- شاعر:
-
سید پوریا هاشمی
ارسال دیدگاه