روز رفت و روز رفت و روز رفت و شب رسید
بارِ دیگر، جانِ ما، از درد و غم، بر لب رسید
بارِ دیگر، رسمِ مردی، با قساوت ذبح شد
بارِ دیگر، هرچه محنت بود، بر زینب رسید
گوش کن! این آه، ویران میکند، تزویر را
از گلویِ سرخِ یاران، نالهی یارب رسید
سوخت عالَم، در غمِ گلبرگهای روزهدار
آتشی بر جانِ ما افتاد، فصلِ تب رسید
- دوشنبه
- 20
- اردیبهشت
- 1400
- ساعت
- 15:23
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
- شاعر:
-
عادل حسین قربان
ارسال دیدگاه