ای کاش خبر داشتی از بی خبری ها
از بی خبری های من و دربدری ها
ای فاطمه! تنهاتر از آنم که بگویم...
بر من چه گذشت از غم بی بال و پری ها
انگار به تاوان گناهی که ندارم
در آتشی افتاده ام از خیره سری ها
دور از تو، نفس در نفسِ چاه شدن ها
دردا ! غم پنهان چنین خون جگری ها
بوی تو هنوز از خَمِ این کوچه می آید
از کوچهء تنهایی و بی همسفری ها
مانند یتیمی که سر راه تو باشم...
در حق دلم، کرده ای ای زن! پدری ها
ای کاش صدایم کنی از حنجره ی چاه
ای کاش خبر داشتی از بی خبری ها...
- چهارشنبه
- 22
- اردیبهشت
- 1400
- ساعت
- 15:48
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
ابراهیم قبله آرباطان
ارسال دیدگاه