آنشب که زهراچشم خود راباز می کرد
روح محمد تا افق پرواز می کرد
گویند عصر جاهلیت بود اما
با نام زهرا مصطفی اعجاز می کرد
یاللعجب شب بود اما نور خورشید
باصدهزاران جلوه کشف راز می کرد
کم کم ثمر میداد نخل استقامت
طوبای جنت کوثرش را ناز می کرد
تنها شد ام المومنین آن شب ولیکن
دیدار زهرا حال او را ساز می کرد
روح الامین بر گرد آن گهواره می گشت
احساس پاکش را به او ابراز می کرد
با هر نفس که می کشید آن ماه بانو
حوریه ها را با خودش دمساز می کرد
حتی ملک هم با تواضع در بَرِ او
این غنچه ی نورسته را اعزاز می کرد
آنشب در آن گهواره گل می کرد امّید
بانوی محشر زندگی آغاز می کرد
- دوشنبه
- 27
- اردیبهشت
- 1400
- ساعت
- 14:14
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
مرتضی اسکندری
ارسال دیدگاه