عمریست این دل من دیوانه ی رقیه است
آبادی دلم از ویرانه ی رقیه است
هرکس نمی تواند پا بر دلم گذارد
دربست سینه ی من کاشانه ی رقیه است
بیمار لا علاجم درمان نمی پذیرم
درمان درد من در پیمانه ی رقیه است
هرکس که شد در عالم درد آشنای زینب
فردا درون جنت هم خانه ی رقیه است
در آسمان عزت او شمع پر فروغ است
خورشید هم به نوبت پروانه ی رقیه است
زاهد مرا به سوی جنت چه می کشانی
جنت برای عاشق ، غمخانه ی رقیه است
بر تاج و تخت شاهان هرگز نمی کنم رو
چون ثبت نام من در سامانه ی رقیه است
- دوشنبه
- 27
- اردیبهشت
- 1400
- ساعت
- 14:28
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
مرتضی اسکندری
ارسال دیدگاه