گشته اي ويران وميدانم پريشاني بقيع
خاك توآباديِ عشق است وويراني بقيع
مي وَزَدازتربت پاكِ تو، چون بوي بهشت
بردل سَرگشتهٔ هرشيعه درماني بقيع
بِينِ گلهايي كه خونين است درگلزارِتو
برگل ياس نبي ازديده گرياني بقيع
آتشي ازكينه مهمان گشت بربيت الوَلا
شاهدِآثارِآن ناخوانده مهماني بقيع
سهمِ رضوانِ نبي شدضربتِ ديوارودر
زان جفابرمادرِسادات حيراني بقيع
دستِ گلچين ارغواني كردرويِ ياس را
يادِآن رخسارِنيلي گشته نالاني بقيع
بيت الأحزان بودوزهرابودواشك وآهِ او
بعدِزهراهم نوا بابيت الأحزاني بقيع
من نميدانم چه عهدي بسته اي بامرتضي
كين چنين بستي لَب ودربندِپيماني بقيع
هَمرهِ مهدي عج كنارتربت پنهان او
يادِآن پهلوشكسته روضه ميخواني بقيع
سوخت عاصي ازغمِ زهرا وهجرِروي يار
هيچ پرسيدي چراچون شمع سوزاني؟بقيع
- جمعه
- 31
- اردیبهشت
- 1400
- ساعت
- 17:33
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
- شاعر:
-
داود تیموری
ارسال دیدگاه