ای خوش آنروز که بر دیده دری باز شود
دارم امید دری از سحری باز شود
مگر از خدمت صاحب نفسان فیض رسد
ورنه از غیر، بعید است دری باز شود
جز غم و غصه ی تو،غصه و غم نیست مرا
سفرهی دل نَه به هر خیره سری باز شود
مرغ بی بال و پرم گوشهی زندانِ فراق
باید از کنج قفس بال و پری باز شود
وعده های دلِ بشکسته به جایی نرسید
شاید از غیب مسیر دگری باز شود
جز حریمِ نظرت نیست پناه دگری
گِره بستهی من با نظری باز شود
دمبدم یادِ تو هستم که تو یادم باشی
درد گفتم که ز کویت خبری باز شود
عَن قَریب است که دیدار، نصیبم بشود
آری این بخت به صاحب اثری باز شود
بس دعا کردم و گِرییدم و دادم قَسَمت
تا درِ وصلِ تو با چشم تری باز شود
ای خوش آن دیده که سر چشمهی مقتل باشد
وقت روضه ست که باب هنری باز شود
تشنه ام تشنه، مِیِ کرب و بلا میخواهم
در حرم دایرهی بیشتری باز شود
- جمعه
- 31
- اردیبهشت
- 1400
- ساعت
- 20:47
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
- شاعر:
-
محمود ژولیده
ارسال دیدگاه