دوباره ماتمی دیگر به پاشد
گلی از گلشن طاها جدا شد
عزیز و دلبر و یار پیمبــــــــــر
براه خالق اکبر فــــــــــدا شد
به پیش چشم پیغمبر
شده چون لاله ای پرپر
نبیند جسمش را خواهر
زداغ حمزه زهرا دل پریشان است
سفیه خواهرش محزون و نالان است
((( آه واویلا آه واویلا )))
دگر طاقت ندارد خواهـــر تو
اگرچه مثله گشته پیکـــــر تو
تنت شد پر زخون وپاره پاره
نشد اما جدا از تن ســــــر تو
به کربلا چه غوغا شد
حسینت تشنه فداشد
به روی نیزه سرها شد
به پیش چشم زینب دست وپا میزد
دم آخر خدایش را صـــــــــــدا میزد
((ای حسین جان مظلوم حسین جان))
- جمعه
- 31
- اردیبهشت
- 1400
- ساعت
- 22:25
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
- شاعر:
-
رسول میثمی
ارسال دیدگاه