این جا نگارخانۀ گل های پرپر است
این جا بهشت سرخ بدن های بی سر است
حیران ستاده اید چرا ای بنی اسد
امروز روز دفن عزیز پیمبر است
من می شناسم این شهدا را یکی یکی
سرهایشان اگر چه بریده ز پیکر است
این پیکر حبیب بوَد، این تن زهیر
این مسلم بن عوسجه، این عون و جعفر است
این پیکری که مانده به گودال قتلگاه
قرآن آیه آیۀ زهرای اطهر است
این زخم ها که مانده بر این نازنین بدن
آثار تیر و نیزه و شمشیر و خنجر است
دارد دو زخم بر کمر و بر جگر نهان
زخمی که هر دو باعث قتل مکرر است
داغ برادر آمده یک زخم بر کمر
زخمی که مانده بر جگرش داغ اکبر است
نتوان شمرد زخم تنش را به دید چشم
از بس که جای زخم روی زخم دیگر است
این پیکر گسیخته از هم از آن کیست؟
این است آن علی که شبیه پیمبر است
چیزی نمانده از بدن پاره پاره اش
زخم تنش ز پیکر بابا فزون تر است
این جسم پاره پارۀ داماد کربلاست
کو را عروس، نیزه و شمشیر و خنجر است
پیراهن زفاف، زره گشته بر بدن
باران تیر: لاله، حنا خون حنجر است
یک کشته دفن گشته همین پشت خیمه ها
نامش علی ست ذبح عظیم است و اصغر است
با هم کنید رو به سوی نهر علقمه
آنجا تن شریف علمدار لشکر است
دست و سرش جداست ولی مثل آفتاب
در موج خون به دشت بلا نورگستر است
«میثم!» مزار این شهدا در دل است و بس
زیرا که دل مقام خداوند اکبر است
- شنبه
- 1
- خرداد
- 1400
- ساعت
- 19:49
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
استاد حاج غلامرضا سازگار
davoodkherizadeh